English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1781 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ship U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sailed U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
steamboat U قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
stow away U مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
embarcation U عزیمت باکشتی
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
imbark U باکشتی بودن
embarcation U حمل باکشتی
shippable U قابل حمل باکشتی
to sail a sea U باکشتی عبورکردن ازدریا
dispatches U روانه کردن فرستادن
despatches U روانه کردن فرستادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
despatched U روانه کردن فرستادن
dispatched U روانه کردن فرستادن
despatching U روانه کردن فرستادن
shipment U کالای حمل شده باکشتی
shipments U کالای حمل شده باکشتی
floating cargo U باری که باکشتی حمل میشود
shipper U حمل کمننده کالا باکشتی
ships U با کشتی حمل کردن فرستادن
ship U با کشتی حمل کردن فرستادن
how many day's sail is it? U چند روز راه است باکشتی
supplying U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminates U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
railroads U با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegated U محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates U محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegate U محول کردن به جای بدتر فرستادن
supply U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
relegating U محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminating U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
railroad U با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
disseminate U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
supplied U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminated U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
sending U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
shipment U ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipments U ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
send in U وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
pack U فرستادن
send out U فرستادن
give off <idiom> U فرستادن
despatches U فرستادن
to serve a subpoena on U فرستادن
to send off U فرستادن
remits U فرستادن
hand over U فرستادن
send round U فرستادن
to send back U پس فرستادن
despatch U فرستادن
send U فرستادن
send in U فرستادن
sending U فرستادن
send back U پس فرستادن
remitted U فرستادن
despatched U فرستادن
remitting U فرستادن
packs U فرستادن
to a. letter U فرستادن
sends U فرستادن
remit U فرستادن
dispateh U فرستادن
consigned U فرستادن
dispatched U فرستادن
dispatches U فرستادن
consign U فرستادن
despatching U فرستادن
dispatch U فرستادن
to send off U فرستادن
consigns U فرستادن
consigning U فرستادن
circularize U بخشنامه فرستادن به
to send a message U پیام فرستادن
consignments U امانت فرستادن
send on U جداگانه فرستادن
returns U پس فرستادن عودت
to send down rain U باران فرستادن
mails U باپست فرستادن
mail U باپست فرستادن
send up U بزندان فرستادن
send-up U بزندان فرستادن
remittances U فرستادن پول
remittance U فرستادن پول
return U پس فرستادن عودت
issue U نشریه فرستادن
mission U بماموریت فرستادن
jamming U پارازیت فرستادن
returned U پس فرستادن عودت
consignment U امانت فرستادن
missions U بماموریت فرستادن
missend U اشتباها فرستادن
returning U پس فرستادن عودت
to send on fools errand U پی نخودسیاه فرستادن
send-ups U بزندان فرستادن
issued U نشریه فرستادن
issues U نشریه فرستادن
delegates U به نمایندگی فرستادن
delegated U به نمایندگی فرستادن
forward U فرستادن رساندن
retransmit U دوباره فرستادن
transmissibility U قابلیت فرستادن
to send for a person U بی کسی فرستادن
delegate U به نمایندگی فرستادن
delegating U به نمایندگی فرستادن
forwarded U فرستادن رساندن
call for some one U پی کسی فرستادن
pulsing U فرستادن موج
to call for anyone U پی کسی فرستادن
imparadise U به بهشت فرستادن
circularize U پرسش نامه فرستادن
red herrings U پی نخود سیاه فرستادن
red herring U پی نخود سیاه فرستادن
to send to the press U برای چاپ فرستادن
follow the ball U دنبال توپ فرستادن
despatches U عزیمت فرستادن پیام
order about U پیوسته پی فرمان فرستادن
dispatches U عزیمت فرستادن پیام
afforce U نیروی کمکی فرستادن به
radios U پیام رادیویی فرستادن
fade U کج فرستادن گوی گلف
re export U دوباره بیرون فرستادن
radioing U پیام رادیویی فرستادن
to post a letter [British English] U نامه ای را با پست فرستادن
radiographic U پیام رادیوتلگرافی فرستادن
refers U فرستادن بازگشت دادن
transmissibility U فرا فرستادن پذیری
to send something to my friend U چیزی را به دوستم فرستادن
despatched U عزیمت فرستادن پیام
fades U کج فرستادن گوی گلف
to send soldiers into the streets U سربازان را به خیابانها فرستادن
refer U فرستادن بازگشت دادن
to e. carpets to the europe U فرش به اروپا فرستادن
dispatch U عزیمت فرستادن پیام
radio U پیام رادیویی فرستادن
delivers U فرستادن توپ به هدف
to mail a letter [American English] U نامه ای را با پست فرستادن
to send for a person U عقب کسی فرستادن
despatching U عزیمت فرستادن پیام
radioed U پیام رادیویی فرستادن
deliver U فرستادن توپ به هدف
dispatched U عزیمت فرستادن پیام
referred U فرستادن بازگشت دادن
wirephoto U بوسیله بی سیم عکس فرستادن
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
fool's errand U فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands U فرستادن دنبال نخود سیاه
school U بمدرسه فرستادن درس دادن
schools U بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone U برای کسی اخطار فرستادن
outclearing U فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
dispatchment U ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
accred it U با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
radiographs U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to send for a person U پیغام برای کسی فرستادن که بیا
ascender U وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
radiograph U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to send a message to somebody U پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
enclosing U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one U اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
multiplex U چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclose U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
kinchin lay U دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
hatch way U روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
cut U فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
fly U فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
purge valve U لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
cuts U فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
placing U پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
place U پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
certiorari U حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
places U پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
flood U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
input bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
remits U وجه فرستادن ارسال وجه
remit U وجه فرستادن ارسال وجه
remitting U وجه فرستادن ارسال وجه
remitted U وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com